کد مطلب:28679 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

چنگ زدنِ معاویه به دامانِ ابن عبّاس












2552. أنساب الأشراف - به نقل از عیسی بن زید -:آن گاه كه در صِفّین، میان علی علیه السلام و معاویه جنگ درگرفت و چندی جنگیدند، یكی از روزها، معاویه به عمرو بن عاص گفت:سرآمدِ مردمِ همراهِ علی، عبد اللَّه بن عبّاس است. خوب است نامه ای به وی بنویسی تا با آن، دلش را نرم كنی. اگر او سخنی بگوید، علی با آن مخالفت نمی ورزد. اكنون این جنگ، ما را در كامِ خویش فرو برده است.

عمرو گفت:همانا ابن عبّاس، بسی زیرك است و فریب نمی خورَد. اگر در او طمع ورزی، چنان است كه در علی طمع بسته باشی.

گفت:راست گفتی؛ او بسی زیرك است. با این حال، به او نامه بنویس.

پس عمرو به وی نوشت:

از عمرو بن عاص به عبد اللَّه بن عبّاس.

امّا بعد؛ وضعی كه ما و شما در آنیم، نخستین حالتی نیست كه [ فتنه و] بلا آن را پیش برده و اندیشه نكردن در عاقبتِ كار، آن را حركت بخشیده باشد. پس از علی، تو پیشاهنگ این حركتی. پس به آینده، نه به سانِ گذشته، بنگر.

به خدا سوگند، این جنگ برای ما و شما گزیری ننهاده است. بدان كه شام جز با هلاكتِ [ اهلِ ]عراق، به تصرّف در نمی آید و عراق نیز جز با هلاكتِ [ اهلِ ]شام به دست نیاید. پس از نابودی شما، برای ما، و پس از نابودی ما، برای شما خیری در پیش نیست.

من نمی گویم كاش وضع جنگ به گونه ای دیگر [ و به سود ما ]بود؛ بلكه می گویم كاش هرگز جنگ در نمی گرفت. در میان ما كسانی هستند كه از رویارویی در نبرد بیزارند، همان گونه كه در شما نیز چنین كسانی هستند. جز این نیست كه [ در این میان] كسی هست كه می تواند فرماندهی باشد شایسته اطاعت یا كارگزاری فرمانبر و یا مشاوری امین؛ و آن كس، تویی. امّا آن نابخرد (اَشتر )، نه شایسته آن است كه با وی رایزنی گردد و نه درخورِ آن كه با وی راز گفته شود.

عمرو در پایانِ نامه خویش، [ این شعر را] نوشت:

فتنه به درازا انجامید و پس از [ لطفِ] خدا

جز به مدارا و نرمشِ ابن عبّاس، امیدِ چاره نتوان بست.

سخنِ كسی را كه به منزلتِ وی شادمان است، برای او بازگویید:

بهره خویش را فراموش مكن، كه فراموشكار، ترك كننده [ خیرها] است.

هر كس، با هم نشین خود، هم ترازی و برابری می كند

و در میان بیشه ها، شیران با شیران رویارو می شوند.

جانم به قربانت! پیش از [ نبردِ] درهم كوبنده پشتِ [ انسان ها]

كه هیچ تعویذ و درمانی برای آن نمی توان یافت، در اندیشه چاره باش!

پس از جنگی دراز مدّت، دیگر عراقیان و شامیان

هرگز طعم زندگی را نخواهند چشید.

صلح، ضامن حیات است؛ و این را كسی انكار نمی كند

جز آن كه بسیار نادان باشد. و احمق، قابل قیاس با زیرك نیست.

با فرمانِ خویش، كار این گروه را به سرانجام رسان

كه ایشان پرندگانی كوچك اند كه پرنده شكاری تیز پروازی را دیده اند [ و مضطرب و نیازمندِ یاری اند].[1].









    1. أنساب الأشراف:87/3، شرح نهج البلاغة:63/8، الإمامة والسیاسة:131/1.